چند روز پیش بالاخره مراسم 16 آذر برگزار شد، با اینکه بیشتر از 2000 کیلومتر از زادگاهم دور هستم و ناخواسته به تبعید آمدم و از طرف دیگر دسترسی عینی به اخبار و رفقای داخل ندارم اما لازم دیدم برای برخی دوستانی که تصویر روشنی از اوضاع و احوال جنبش دانشجویی در ایران ندارند مطالبی هر چند کوتاه و کلی را بیان کنم:
از مراسم 13 آذر روز دانشجو تا کنون بخصوص پس از بازداشت های وسیع در تهران و شهرستان های ایران، مجادله هایی درباره نقش و اعتبار فعالیت جنبش چپ دانشگاهی که در غالب واقعی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب معنا پیدا می کرد و اکنون نیز به هر حال قطب اصلی حضور نیروهای چپ در دانشگاههاست، در گرفته و همینطور که شاهد هستیم به نسبت رویداد های پیش آمده هیچ فعال اجتماعی را بری از تاثیر باقی نگذاشته است. از همین رو فکر می کنم قبل از پرداختن به ارزیابی از 16 آذر امسال که نمادی از اعتراض محیط های آموزشی علیه نظام حاکم است مختصرا به تعریف جنبشی بپردازم که نه محصول شخصیت سازی رسانه های غربی است و نه زائیده القائات رژیم ایران بلکه در میان جامعه ای بالیدن گرفته که تضاد و اغتشاش اجتماعی و فرهنگی به اوج خودش رسیده.
جامعه ایران بر خلاف آنچه که لیبرال های آکادمیک و پرو غرب اعلام می کنند، به شدت طبقاتی است و حتی نفس کشیدن در این جامعه نیز سیاسی جلوه می کند. لازم است که گفته شود از اوایل دهه هفتاد، اسلام سیاسی در ایران بر اثر تغییر مکانش در ساخت سرمایه جهانی و همینطور پس زدن سیاست های اجتماعی- سیاسی و اقتصادی رژیم توسط جنبش های اجتماعی، حضور نیروهای دوی خردادی و طرفداران بازار آزاد را خبر داد. اینجاست که به نسبت حضور این نیروها در عرصه سیاسی ایران، دانشگاهها به عنوان یکی از نهاد های وابسته به ساخت اجتماعی ایران، مهمل جدی وجود مجموعهای تغییر یافته به نام دفتر تحکیم وحدت اسلامی بود.این مجموعه ناهمگون که میزبان جهان بینی های مختلفی نیز هست، به جای رسیدگی به مطالبات بر حق محیط های دانشگاهی از اواخر دهه هفتاد تا به حال مشغول رفوی قبای کهنه ای است تحت عنوان ناسیونالیسم ایرانی و التقاط بین دین و ناسیون.
در یک دهه گذشته تا به حال دفتر تحکیم وحدت اسلامی به عنوان تشکل قالب شده به دانشگاه اسلامی! ابزار حزبی نیروهی وابسته به قدرت بوده و بس؛ تا اینکه عقربه حساس قضاوت اجتماعی، از یک طرف سمت و سوی رشد جنبش ها و از طرف دیگر افشای ناکار آمدی طرفداران سیاست خصوصی سازی و بازار آزاد و سرمایه را نشان داد. تا آنجا که به فضای علمی کشور مربوط است، سال 1382 تشدید برخوردها و اخراج اساتید دگر اندیشبه بهانه بازنشستگی، پر رنگ شدن نقش کمیته های انظباطی، اعمال نظارت سفت و سخت بر مسئله گزینش ها و پولی شدن بخش شبانه دانشگاههای دولتی، مسئله تفکی جنسیتی در دانشگاهها و همینطور لاینحل ماندن مسائل صنفی، پس از مدتها بی توجهی از جانب نیروهای راست دانشگاه که وعده پایان تاریخ را با بولد نئو لیبرالیسم در جهان می دادند، نوعی اعتراض را که در چارچوب ادبیاتی غیر از آنچه که تا به حال از جانب نبروهی لیبرال دانشگاه ارائه شده بود، بر انگیخت. 16 آذر سال 1382 تلاش برای تغییر فضای پلیسی دانشگاه و پیگیری مشکلاتی که پیش از این آوردم به علاوه اعتراض به تعدیل نیروی کارمندان حقوق بگیر دانشگاه شهید رجایی، پلی تکنیک و تهران، نقطه آغازین حضور عینی نیروهای چپ دانشگاهی بود. فعالینی که خود را در هیئت های تحریریه نشریات باز یاقته بودنداین بار در یک جریان منسجم نه تنها به سازماندهی اعتراضات خود بلکه به کار ارتباط با جنبش های اجتماعی کارگران و زنان مشغول بودند.
جریانی که در اردوگاه نیروهای راست نایستاده بود، چرا که خود را از جنس و هویت دفتر تحکیم وحدت اسلامی نمی دانست. جریانی که نیروی راست نبود چون هیچ گاه نخواست امتیاز بدهد و نه خواست امتیاز بگیرد و وارد هیچ نوع ائتلاف سیاسی مشکوک هم نشد. از جبهه مشارکت! و کارگزاران هم نه پول گرفت و نه به رسمیتشان شناخت. در بیانیه ها و مقالات منتشر شده در نشریات وابسته به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب هیچ گاه به پیشرفت اخلاقی، آزادی وجدان، جنگ در راه تمدن و یا عدالت ابدی اشاره نشده است. و نهایتا سوسیالیسم را نه تعاریف یک شبه مذهب و نه یک باید و نباید بلکه یک اگر علمی برای شیوه انسانی تولید و متعاقب آن ساخت دنیای بهتر می داند.
با این اوصاف فعالین این جریان با تاسی از آثار کلاسیک مارکسیستی به نقد شرایط موجود پرداخته است. از سوی دیگر این تصور که شاید راهی به سوی آزادی و برابری وجود داشته باشد که علاوه بر انسان بودن ایرانیان بر ایرانیت یا کرد،ترک عرب و یا بلوچ بودن آنها سازگار باشد به مخیله هیچ یک از این فعالین اجتماعی که در صف طرفداران تغییرات بنیادین ایستاده بودند، راهی پیدا نمی کرد، به همین خاطر از این رهگذر هرگز با نیروهای ادوار تحکیم وحدت اسلامی و دفتر تحکیم وحدت و دیگر نیروهای ناسیونالیست که بنا بر ماهیت سیاسی خود بر طبل دخالت نیروی خارجی می کوبیدند، هم کاسه نشد.
بطور خلاصه ادامه این اعلام موضع و مرزبندی های دقیق با دیگر نیروهای حاضر در صحنه، رادیکالیسم این مجموعه دانشجویی غیر یکدست را به رخ رقبای در حال احتضار خود کشید.
این رادیکالیسم خود را در سیاسی ترین مراسم روز دانشجو یعنی 16 آذر سال 1385 به نمایش گذارد بدین معنی که توانسته بود از دل دانشگاه و فضای علمی کشور که علی القاعده می بایست در چنین محیطی به حل و فصل مشکلات پیش روی جامعه پرداخت، تهاجمی وسیع را علیه سیاست های سرکوبگرانه رژیم سازمان داد.
اینجاست که وقتی صحبت از ارزیابی 16 آذر امسال می شود، می بایست گفت16 آذر سال 1385 و حتی 13 آذر سال 86 به مناسبت روز دانشجو یک اقدام خود به خودی و خلق و الساعه نبود. اول و مهم تر از همه آنکه با توجه به از سر گیری بحران اقتصادی و فشار های سیاسی و اجتماعی ادامه تشدید اعتراضات جنبش های کارگری و زنان بود. دوم آنکه محدود به یک دانشگاه و یک محیط نبود چرا که با همه ابزار ای دم دست بصورت هماهنگ شده، نماینده نیروهای چپ تلاش برای برگزاری مشترک این اعتراض( علیرغم درگیری با نیروهای راست موجود در دانشگاه) را در دستور کار خود داشتند بطوریکه دامنه این اعتراضات منسجم که مستقیم سیاست های ارتجاعی رژیم پس می زد، کشور را فرا گرفته بود. سوم به دنبال برگزاری گسترده فراخوان به نیروهای چپ دانشگاههای کشور با شعار مرگ بر دیکتاتور ، آزادی برابری ، آزادی برابری تحریم انتخابات، سوسیالیسم یا بربریت و ... توده های مردم را مخاطب قرار داده بودیم. گرامر این وضعیت این بود که دانشگاه می توانست به غیر از تحریک دستگاه پلیس ما به ازائی برای طبقه ای که خود را پشتیبان آن می دانست، داشته باشد.
اما اگر ایدآلهای خود را جای رویداد های پیش آمده در 16 آذر امسال قرار ندهیم اعتراض دانشگاهی امسال به دلایل متعدد که برخی از آنها بصورت علنی قابل ذکر نیستند فاقد چنین ویژیگی هایی بود. و می توان با توجه به نحوه برگزاری این مراسم ، آن را به دید یک حرکت تدافعی- نمایشی که نهایتا به ایجاد توازن قوا بین نیروها ختم شد، نگریست.
اول آنکه سرکوب بی سابقه و گسترده سال گذشته که نزدیک به 60 نفر از فعالین چپ بازداشت شدند، و همینطور فشار و تهدیدات متناوب پس از آزادی این فعالین، ارتباطات وسیع بین اکتیویست های این جریان و همچنین امکانات تهیه شده پیشین را تحت و الشعاع خود قرار داد و به همین نسبت بدنه دانشجویی نیز به دلیل ویژیگی های آکادمیک همچون گذشته پس از هر بار ضربه پلیسی تمایل به رفتار سر به زیر و انتقادی به جای سازماندهی مستقل و گسترش ارتباطات توده ای و تهیه امکانات از کف رفته را نشان داد. طبیعی است که در این وضعیت 16 آذر امسال علیرغم برگزاری مراسم های نمایشی و گاها با جهت دهی راست تنها توانست با عث تحریک پلیس و تمرکز این نیروهای ارتجاعی روی فعالین جوانتر محیط های دانشگاهی شود. البته این سکه روی دیگری هم دارد. اگر از زاویه دیگری به مراسم 16 آذر امسال نگاه بیاندازیم و با قبول خطر وارد شدن موضوع تاثیر این مراسم ها از حرکتهای ظفرمندانه چند سال گذشته جریان دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاههای ایران، باید بگویم که بخشی از شعار های سر داده شده در اعتراضات 16 آذر امسال دانشگاهای شیراز و مازندران همچون سالیان گذشته در چارچوب ادبیات چپ بود. و نشان داد که جنبش دانشجویی علیرغم تمام برخورد های پلیسی و موازی کاری ها، ملک طلق مصادره شده نیروهای راست و دست نشاندگان پلیس آن نیست. در حالیکه فرض مشترک لیبرال های کوربین و ملی مذهبی ها به دنبال برخورد سال گذشته نیروهای پلیس، بلاهت وار حذف مادی نیروهای چپ و به تاریکی بردن فضای علمی کشور بود، اما با این حال برگزاری مستقل مراسم های دانشجویی با سر دادن شعائر دموکراتیک و چپ نشانی واضح از جنبشی وسیع تر در جامعه دارد که در این دوره زیر فشار بحران های اقتصادی و سیاسی، طبق معمول در پوسته زندگی اجتماعی مردم پنهان شده و دامنه و عمق بیشتری پیدا کرده است.
در ادامه باید گفت شکی نیست که اوضاع عمومی کشور اعم از شرایط مادی و فرهنگی و نقش رژیم ها، گاهی در نحوه زندگی بخش کوچکی از جامعه انعکاس بیشتری می یابد و آن را تحت تاثیر خود قرار می دهد و حتی تشویق یه تغییر وضعش می کند ، اما واقعیت آن است محیط های علمی کشور همیشه نمی توانند معیار دقیقی برای تشخیص صف بندی و کشمکش های جدی درون جامعه باشند. من فکر می کنم جنبش دانشجویی بدون شک به دلیل نقش غیر مستقیم و بعضا ناکار آمد خود در روابط و مناسبات تولیدی جامعه و همینطور عدم هستی پایه ای مادی در طبقات مختلف، خود بازیچه نیروهای مادی جامعه است. به همان نسبت که جنبش های متعلق به منافع متضاد در طبقات اجتماعی فرایند رشد و اوج و یا ضف و افول در رسیدن به مطالبات خویش را پشت سر می گذرانند به همان نسبت نیز جنبش دانشجویی در ایران به تاسی از روند رو به جلو و ذاتا دیالکتیکی جنبش های اصیل اجتماعی ، نقش خود را بازتعریف می کنند. دراین دوره جنبش جنبش چپ دانشگاهی ایران منعکس کننده مطالبات و نیازها و خواست طبقات فرو دست جامعه بودند، طبقه ای که چیزی ندارد جز فروش نیروی کار خود و هیچ نفع یا احساسی آن را به دنیای کهنه بی عدالتی، ناسیونالیسم، دین و تمام ابزار های تحمیق نظام سرمایه داری پیوند نمی دهد. طبقه ای که بیشترین سهم در روند تکاملی جامعه بشری را دارا بوده ولی با این حال هر روز که می گذرد علاوه بر استثمار خود توسط هم نوعانش، بردگی در حوزه سیاسی را نیز تجربه می کند.صحبت بر سر آن است که طبقه کارگر ایران هر روز و هر ساعت مورد دستبرد کارفرمایان دولتی و غیر دولتی خود قرار می گیرد. با وجود دسترسی رژیم به منابع مالی ناشی از درآمدهای نفتی پائین ترین میزان دستمزد و سطح رفاه اجتماعی از آن مردمی است که زندگی خود را صرف ساختن جامعه می کنند. دایره فقر و تنگدستی هر روزه تهداد بیشتری از انسانهای متعلق به طبقه کارگر را در خود فرو می بلعد، بدون بیمه تامین اجتماعی، بدون بیمه بیکاری، تعدیل نیرو، مزدهای کم، قوانین طاقت فرسای کارفرمایان،تلاش برای عملی سازی اصل 44 قانون اساسی و بازگشایی راهی برای شرکت ها و کارخانجات خصوصی، ساخت اجتماعی _اقتصادی و سیاسی ناهمگون، جلوگیری از تشکیل سندیکاهای طرفداران حقوق کارگران و تورم ناشی از دزدی دولت از مردم، همه و همه بنا بر ضرورت به جنگ طبقاتی ای دامن می زند که انتظار می رود در آینده ای نزدیک با کنار هم قرار گرفتن جنبش های اجتماعی مترقی و متعاقب آن تحزب، به خود آگاهی رسیده و موجبات تغییراتی اساسی در روابط غیر انسانی حاکم بر نظام شیوه تولید گردد.