سیاسی، اجتماعی،دانشجویی

تلاشی برای آزادی و برابری

سیاسی، اجتماعی،دانشجویی

تلاشی برای آزادی و برابری

« از مالکیت خصوصی تا جستجوی خوشبختی!»

آنچه بیش از هر چیز در قانون اساسی جمهوری اسلامی تعجب انسان را بر می انگیزد، انشاء و تصدیق حقوقی از قبیل آزادی و برابری! نیست: حقوقی که از دیر زمانی کم و بیش بر سر زبانهاست و در همه جوامع امروزی مورد تقاضا بوده و تا کنون نیز به دلیل حاکمیت بازار بر جامعه انسانی به تعلیق درآمده است. آنچه واقعا انسان را به فکر وا می دارد این است که با همه تنوع مطالب عجیب و غریب و ادعا های ابراز شده، و با همه جسارتی که در نحوه انشاء قانون اساسی به چشم می خورد؛ این قوانین به کلی یکی از حقوقی را که از دیر باز، نیروهای مترقی بسیاری از جوامع در پی آن بوده اند و خونهای بی شماری بخاطر آن ریخته شده است، نه تنها بنا بر ماهیت ارتجاعی خود، تماما از یاد برده و ابدا متعرض آن نیست، بلکه بر علائق فرد! در جامعه مبنی بر عین و منفعت مالکیت خصوصی نیز تصدیق دارد.

ادامه مطلب ...

نظم و قانون و تامین امنیت در برابر آزادی!

برای بسیج کردن توده های مضطرب و نگران مردم، هیچ شعاری  موثر تر از برقراری نظم و تامین امنیت نیست. باری دوی خردادی ها و دولت خاتمی، هم از انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ بدین سو، به نحوی پوپولیستی از این شعار بهره برداری کردند، هشت سال بعد نیز همه رقبای انتخاباتی ، هاشمی ، احمدی نژاد، معین نیز یکی از پایه های شعار انتخاباتی خود را برقراری نظم و قانون و تامین امنیت قرار دادند و بیشتر از گذشته از آن استفاده کردند.( ناطق نوری رئیس مجلس شورای اسلامی دوره های پیشین در جنجال واردات گوشتهای آلوده از کشورهای آمریکای لاتین توسط کارخانه های زنجیره ای مواد غذایی از جمله شرکت کاله وابسته به ایشان زیر سئوال رفت) در حالیکه در مصاحبه های مطبوعاتی و سخنرانی هایش باشدت هرچه تمامتر در نقش رقیب انتخاباتی در سال ۷۶، وعده برقراری قانون و نظم را می دادند.

 

ادامه مطلب ...

برای خادمان لیبرالیسم دانشگاهی ! از نوشته های پیشین

چندی است به نظر می رسد تشویش از اشاعه مبانی تفکر چپ در دانشگاههای ایران ـ به بیماری ای برای حلقه به گوشان دستگاه قدرت ـ و همچنین چند تایی لیبرال ظریف ! تبدیل شده است ـ که اول دولتیان و سپس نرم و نازکان راستگرای داخل و خارج را گرفتار مالیخولیا ـ اوهام روزانه و کابوس های شبانه دائمی کرده است. پیوسته خواب « نشریه خاک ـ نماینده جریان چپ رادیکال دانشگاهی در تهران » و «شیطان کمونیسم» می بینند ـ از وحشت مدهوش می شوند و موهای بدنشان از فرط ترس سیخ می شود !

بگذارید بگویم که چه کسانی را خطاب قرار داده ام : آنها که تمام تلاششان برای دستکاری کردن افکار عمومی و خشنودی خاطر الهام دهندگان نظام جهانی سرمایه داری و لبریز کردن دخل امپریالیسم در منطقه به عمل می آید . آنانی که علیرغم حتی تقبیح لیبرالیسم « به عنوان یک جریان عقب مانده و ورشکسته فکری » از سوی دانشجویان مترقی دانشگاههای غرب ـ اکنون تازه به جایی رسیده اند که بلاهت وار لیبرالیسم نو یا بهتر بگوییم چپ ستیزی را معجونی شفا بخش برای همه عوارض عقب ماندگی اجتماعی ـ اقتصادی مردم ایران می دانند ! ـ آنهایی که پرورده فکری ۷ ـ ۸ تا رادیو تلوزیون خارج کشورند و به ساخت و ساز یاوه هایی دست می زنند که به جز عینیت در وابستگی نام دیگری بر آن نمی توان نهاد . کسانی که رسما هواخواهی خود را در کاغذ پاره های یک صفحه ای تحت عنوان (( تلنگر ! و جمهوریت چاپ دانشگاه تهران )) ـ از جهان آزاد نوع آمریکایی اعلام کرده اند و خواسته یا ناخواسته زیر پرچم مزدوری به تائید و تامین گوشت دم توپ برای اربابان امپریالیست خود می پردازند .

به راستی که اینها تازه فقط یک وجه از دورنمای جزوه خوانان لیبرالیسم ! در دانشگاه به شمار می روند چرا که اخیرا همین خدام دلواپس منظور همان احمد عشقی و قاسمی نژاد و شرکاء به علاوه سایت دفتر مرتجع تحکیم وحدت اقدام به انعکاس نوشته هایی درهم و بر هم و کپی شده می کنند که در آن اتهاماتی علیه جریان چپ رادیکال مطرح شده و از یاوه گویی ـ رجز خوانی ـ خود شیرینی و تهمت های دروغین برای تخریب جریان چپ و برخی فعالین آن کم نگذاشته اند .

در این که مراد اصلی این نوع نوشته های سفارشی و دیگر گفته ها ـ صراحتا تخریب نیروهای دموکراتیک داخل و مقابله با قطبی شدن فضای دانشگاه است ـ شکی نیست ـ اما آنچه که مهم است ـ این است که این نوع ایجاد نفرت از فعالین چپ آنچنان که سابقه تاریخی نیز دارد به وضوح این واقعیت را در شرایط کنونی  آشکار می سازد که سرمشق های ناقص و دیکته شده لیبرالیسم در ایران ـ خالصانه دست در دست طرف دیگر مخاصمه یعنی بنیاد گرایی دینی ـ از وضع موجود دفاع می کند و تنها فعالیت هایش معطوف به فرصت طلبی ـ حقوق بشر ( آه و ناله کردن ) و هوچیگری است و چون توانایی ذهنی و عینی مقابله با سرکوب و اختناق را ندارد ـ و همچنین از شکل دادن یک پایگاه اجتماعی بین دانشجویان عاجز است ـ مشخصا در جهت تخریب قویترین واکنش و تنها آلترناتیو موجود یعنی جریان چپ رادیکال دانشگاهی قدم بر می دارد . شباهت این نوع برخورد ها را به کرات در بیرون فضای دانشگاه دیده ایم . از این روست که این روزها بی وقفه شاهد لجن پراکنی عده ای معلوم الحال هستیم که زندگی خود را وقف چپ ستیزی در دانشگاه کرده اند . همان کاری که سالهاست منبع قدرت چه در داخل و چه در خارج به آن مشغول هستند .

اهرمی به نام ضدیت با رادیکالیسم چپ در دانشگاه

ابداع راه های جدید برای سرکوب ( آشوبگران) و(عمال بیگانه!!) ضرورتی حتمی برای نظم مستقر است. زیرا همانطور که شاهد بوده ایم نحوه و اسلوب مبارزات نیروهای مترقی جامعه نیز با گذشت زمان تغییر شکل داده است. از زمان شورش ١٨ تیر که به صورت یک شورش فرا دانشگاهی در سال ١٣٧٨ به وقوع پیوست و از همان ابتدا به راست هدایت شد و پایگاه اجتماعی خود را گم کرد

، اگرچه زمان بسیاری نگذشته اما عمر انجمن های اسلامی و حتی خرده گروههای ملی- مذهبی دانشجویی هم که به محض مطرح کردن مختصر امتیازات یا برخورد با کمترین فشار دانشگاه و دستگاه امنیتی از هم می پاشید و آلت دست واقع می شد، به سر رسیده است.

ادامه مطلب ...

یاداشتی بعد از 16 آذر

چند روز پیش بالاخره مراسم 16 آذر برگزار شد، با اینکه بیشتر از 2000 کیلومتر از زادگاهم دور هستم و ناخواسته به تبعید آمدم و از طرف دیگر دسترسی عینی به اخبار و رفقای داخل ندارم اما لازم دیدم برای برخی دوستانی که تصویر روشنی از اوضاع و احوال جنبش دانشجویی در ایران ندارند مطالبی هر چند کوتاه و کلی را بیان کنم:

از مراسم 13 آذر روز دانشجو تا کنون بخصوص پس از بازداشت های وسیع در تهران و شهرستان های ایران، مجادله هایی درباره نقش و اعتبار فعالیت جنبش چپ دانشگاهی که در غالب واقعی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب معنا پیدا می کرد و اکنون نیز به هر حال قطب اصلی حضور نیروهای چپ در دانشگاههاست، در گرفته و همینطور که شاهد هستیم به نسبت رویداد های پیش آمده هیچ فعال اجتماعی را بری از تاثیر باقی نگذاشته است. از همین رو فکر می کنم قبل از پرداختن به ارزیابی از 16 آذر امسال که نمادی از اعتراض محیط های آموزشی علیه نظام حاکم است مختصرا به تعریف جنبشی بپردازم که نه محصول شخصیت سازی رسانه های غربی است و نه زائیده القائات رژیم ایران بلکه در میان جامعه ای بالیدن گرفته که تضاد و اغتشاش اجتماعی و فرهنگی به اوج خودش رسیده.

ادامه مطلب ...

رؤیا و کابوس از مقالات پیشین

..... مصر 1956 (هجوم انگلیس و فرانسه)، اردن 1957 (ناوگان ایالات متحده برای حمایت از ملک حسین حرکت می کند)، لبنان 1958 (14000 سرباز آمریکایی به عنوان پاسدار صلح!)، مصر 1967 (تجمع ناوگانهای بریتانیا و ایالات متحده در طی بسته شدن کانال سوئز به دستور ناصر)، گابن 1964 (نیروهای فرانسه کودتا بر علیه مبا را سرکوب می کند)، کنگو (ارسال محمولات هوایی ایالات متحده و سازمان ملل برای کماندوهای چترباز بلژیک)، اوگاندا، تانزانیا 1964 (نیروهای بریتانیا شورشهای ارتشیان را سرکوب می کنند)، چاد 9-1968 (لژیون های خارجی فرانسه از حکومت تمبل بایه پشتیبانی می کند)، گینه (هجوم بی ثمر پرتغالیها). کوبا(تعرض به سرکردگی ایالت متحده در خلیج خوکها)، جمهوری دومنیکن1961( کودتای ایالات متحده علیه خوان بوش)،1965 ( تجاوز نیروهای آمریکا) آنگولا 1969 (توسط نیروهای بریتانیا)، ترینیداد 1970 (کشتی های جنگی طی قیام ، در سواحل لنگر می اندازند) ویتنام 71-1954 (تلاش ایالات متحده با نیرویی متجاوز از نیم میلیون نفر برای درهم شکستن جنبش رهایی بخش ملی و جنگ اعلام نشده بر علیه ویتنام شمالی از سال 1965)، تایلند 1967 (حضور 35000 نفر از نیروهای آمریکایی)، کامبوح 1970 (تعرض ایالات متحده)، لائوس 1971 (هجوم ویتنام جنوبی و ایالات متحده)، ایرلند شمالی 71-1969 (در اشغال بریتانیا)، و ... تا لشگرکشی به بالکان و حمله به عراق و افغانستان به علاوه طراحی کودتا در کشورهای توسعه نیافته ای چون ایران 1953 – سوریه 1962- ویتنام 1963- برزیل 1964- غنا 1966- اندونزی 1966- پاناما 1968- اوگاندا 1971 و ... تا کودتای سال گذشتۀ کنگو.
همگی این واقعیات، بازگو کنندۀ این مطلبند که در این دوره از نظام روابط تولید سرمایه داری یعنی امپریالیسم، علی رغم تغییراتی در شیوه های عمل خود در هر دوره، ماهیت خود را که ناشی از الزامات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است، همچنان تغییر نایافته حفظ کرده است. بدیهی است به تبعیت از این ساختار و تثبیت جهانی آن است که شالوده ای پوسیده برای ذوق و سلیقۀ دنباله روان سود و سرمایه فراهم آمده. در چنین نظامی مردم فرمانبر سود هستند و افراد جامعه متشکل از طبقات، آلوده به ارزشها و رسوم بازارند. به همین دلیل است که بورژوازی و هواداران منحط بازار آزاد همراه با آن عده از مردم سایر کشورهای جهان با اینکه از دیدن نتایج خونبار ناشی از سیاستهای نظامی امپریالیسم، باز نمانده اند، با این حال( به یمن در دست داشتن مدیا، توسط محافل مالی و قدرت سیاسی) با اتکا به مفاهیم غیر واقعی و تفسیر پذیر اولین جمله های اعلامیه حقوق بشر، عقیده دارند که آیندۀ آنها و سعادتشان به نحوی جدایی ناپذیر به آینده و سعادت دموکراسی بزرگ آمریکایی (پرچمدار امپریالیسم) وابسته است!!
واقعیت این است در این دوره از تاریخ هیچ عقیده ای این چنین ارتجاعی و متزلزل در وجود جامعۀ انسانی ریشه ندوانیده است. غیر از عقیدۀ مخالف آن، که سرمایه داری را مسئول اصلی تمامی بی عدالتی هایی می داند که بشریت از آنها در رنج و عذاب است، که همین مسئله بیشتر از گذشته امروز اعتقاد راسخ عدۀ بی شماری از طبقات محروم و زحمت کش در داخل و خارج ایران را شکل داده است. چندی پیش دونالد رامزفلد در یک شب نشینی خطاب به تقریباً تعدادی از رهبران کشورش و همچنین مهمانانی (نظامی، سیاستمدار و سرمایه دار) آنچنان که در نشریۀ نیویورکر آمده در کمال خونسردی گفت :«امروز شما خطرناک ترین موجودات روی زمین هستید.»
در حقیقت برخی از این افراد قدرت حقیقی بخشهایی از جهان را در دستهای خود متمرکز کرده اند. آنها دهها سال است که نسل اندر نسل به خاطر خودخواهی و سودجویی اشان، با از هم پاشیدن جوامع بشری، فاسد و نابود کردن حتی فرهنگ جوامع مختلف، کشتار دسته جمعی مردم بعضی از کشورها، اعمال شکنجه در مقیاسی بسیار وسیع، بذر بدبختی و رنج و عذاب در سراسر کرۀ زمین می افشانند.

به راستی که قدرت وابسته به سرمایه و بحران ایدولوژی ناشی از ساختار جامعۀ امروزی هر چه که باشد جامعه ای مضمحل است، که توانسته تا این حد از سوی صاحبان سرمایه و بورژوازی سزاوار ستایش و، در عین حال از سوی طبقات محروم تا این پایه مستحق تنفر باشد. از زمان صدور مانیفست نوشته مارکس و انگلس تاکنون، رویای طبقۀ کارگر چون پیام امیدی بزرگ و نو، در سراسر جهان پخش شده است. بدیهی است که هدف مانیفست تنها انعکاس تاریخ جنبش کارگری معاصر خود نبوده بلکه آن فکر اساسی که سراسر مانیفست را به هم پیوند می دهد: (یعنی تولید اقتصادی و سازمان اجتماعی هر عصر از اعصار تاریخ که به طور ناگزیر از این تولید ناشی می شود، بنیاد تاریخ سیاسی و فکری آن عصر را تشکیل می دهد و این که بنابراین کیفیت، (از هنگام تجزیه شدن مالکیت اشتراکی اولیه زمین) سراسر تاریخ عبارت بوده از تاریخ مبارزات طبقاتی، مبارزه بین طبقات استثمار زده و اسثمارگر، بین طبقات محکوم و حاکم در مدارج گوناگون تکامل اجتماعی و نیز اینکه اکنون این مبارزه به جایی رسیده است که طبقۀ استثمار زده و ستم کش (پرولتاریا) دیگر نمی تواند از یوغ طبقۀ استثمارگر و ستمگر (بورژوازی) رهایی یابد. مگر آنکه در عین حال تمام جامعه را برای همیشه از قید استثمار و ستم و مبارزه طبقاتی خلاص کند، این فکر اساسی کاملاً و منحصراً متعلق به مارکس است.)
به همین جهت اصولی که در مانیفست به آنها اشاره شده است تنها برای جامعۀ انگلیس، آلمان و یا فرانسه دارای ارزش و اعتبار نبوده و نیست بلکه برای طبقۀ کارگری به وسعت سراسر جهان درخور ستایش و احترام است. البته که به تبع آن به آیندۀ انسانی همۀ جوامع بشری نیز مربوط می باشد.
ولی با درک روشن این موضوع، زوایه دید وسیعتر هم می شود. اعلام نابودی آتی و احترازناپذیر مالکیت کنونی بورژوازی و شیوه تولیدش و به دنبال آن مبارزه، و حرکت به سوی ساخت فرماسیونی جامعه گرا و انسانی با همه درستی و صحت اصول کلی مسائلی که در مانیفست کمونیست آمده بارها و بارها از سوی مدعیان پیرو مارکسیسم به قدرت رسیده مورد تجاوز قرار گرفته، پایمال شده و حتی به فراموشی سپرده شده اند. وقتی که چند سال پیش در خیابانها، از اهالی بخشی از شهر پاریس خواسته شد که بعنوان اعتراض به اعمال پلیسی دستگاه حاکمه پای نوشته ای را امضا کنند، بیشترشان با بی تفاوتی رو برگرداندند و حاضر به امضای آن نشدند: این نوشته چیزی جز نسخه ای از مانیفست نبود، که مطالب آن به نظر اهالی این شهر، انقلابی و ضد فرانسوی آمده بود (نشریۀ فرانسوی امینته).
بدیهی است که این واکنش غیر ارادی و خودبه خودی تعدادی از اهالی پاریس به تنهایی نمی تواند معرف این باشد که تا چه حد رویای دنیای انسانی به دور از عوارض سرطانی نظام سرمایه داری دستخوش تباهی و آشفتگی شده است. برای شناخت عمق و دامنه این رویای انسانی، باید دید که به چه ترتیبی این خواسته ها پایه ریزی شده است، در چه شرایطی بورژوازی زبان باز و سفاک در انحراف آن پیروز شده و در جرح و تعدیل آن کوشیده و سرانجام شکل گرفته است، و چرا و چطور به صورت عمل درآمده یا درنیامده است. فکر می کنم برای این کار باید این رویا را، که پیام آور آن همه امید بوده و هست، در مقابل یک تاریخ چند صد ساله قرار داد. رویای آزادی و برابری، اگر اعتقادات مذهبی ناشی از این مناسبات اجتماعی را به کنار بگذاریم، تنها چیزی است که انسانها حاضرند برای آن خودشان را به کشتن بدهند. در مقابل این رویا، تاریخی قرار دارد که بیش از دهها سال از عمر آن می گذرد و در طول این سالها گروهی از انسان ها برای بدست آوردن حقوق حقّه خود، با گروه های دیگری از انسان ها، که از شناخت این حقوق حقّه امتناع می کنند، در حال پیکارند. نکته اینجاست که همۀ گروه ها خودشان را مدافع اصولی می پندارند. همان اصولی که به زعم هر یک از آن ها از انسانیت ناشی می شود!! امّا مدتهای مدیدی است که بر بسیاری از ما معلوم است رویایی که آنها از آن دم می زنند و خود را مدافع آن می دانند هرگز رویای واحدی نبوده و نیست.
برخی به خاطر خیال پروری بیش از اندازه در توهم پایان تاریخ و ماندگاری ابدی این روابط اجتماعی به زندگی گرگ منش و سودجوی خود ادامه می دهند. و گروهی دیگر به خاطر واقع بینی خارج از حد و بنا به ماهیت طبقاتی خود، آن چنان ماهیت این رویا را تغییر می دهند که ثمرۀ آن ایجاد دنیایی است که در آن کابوسی از ترس و بی عدالتی، فشار و ظلم بی امان فرمانروایی می کند.
پیمان پیران

« ناقوس مرگ چپ محفلی!» از مقالات پیشین

نتایج عملکرد چپ رادیکال ایران در عرصه های مختلف اجتماعی از جمله در دانشگاهها و در ارتباطش با بخشهای مختلف کارگری در چند وقت گذشته ثابت کرده است که این نیروها در تاکید بر موضع گیری قاطعانه و صریح در مخالفت با کمونیسم بورژوایی و احساساتش و همچنین در رابطه با دیگر عابدین تنها نظاره گر درگاه واقعیت!، حق داشته اند . امروز چپ رادیکال ایران، فقط پرچم احساسات کمونیستی نیست، چپ رادیکال ایران مکتب فلسفی هم نیست. به همین خاطر منافعش را خارج از دایره منافع بورژوازی و تمام آنهایی می داند که اخیرا هنجره های خود را برای تشکیل یک جبهه تمام خلقی پاره می کنند.( قابل توجه حضرات مدعیان داخلی و خارجی)
از نظر چپ رادیکال دانشگاههای تهران، متد پیشگویی کردن انقلاب و ایستادن در لیست انتظار برای تحولات بنیادین آتی، نقطه مقابل تئوری انقلاب و خارج از استنتاج مارکسیستی است. در نظر ما معتقدات لنین درباره اهمیت مبارزه طبقه کارگر در راه مشخصا دیکتاتوری پرولتاریا، امروز حتی بیشتر از گذشته قابل پیگیری است. برای ما، وظایف چپ رادیکال و اهداف سوسیالیستی آن در یک وحدت دیالکتیکی جلوه گر می شوند، و ما در اجرای این وظایف همچون یک روند واحد، که دارای خصلتی از جنس تهور و نه ماجراجویی است، با اتکاء به اراده، حرکت خود را واقع بینانه ادامه می دهیم.
چپ رادیکال ایران، که بخشی از آنها را فعالین دانشجویی، کارگری و زنان تشکیل می دهند، ضمن اینکه جدال اصلی در نظام جهانی سرمایه داری را معطوف به نقد یکی از کودکان سر بر آورده شیوه تولید امروزی یعنی اسلام سیاسی در منطقه می داند، اما همچنان بر این عقیده است که رقابت واقعی ما با جناح راست بوژوایی و حتی مقابله با آنانی است که در شرایط حساس و بغرنج امروزی، بنا بر ماهیت ایده آلیستی خود به تدریس دروس فالگیری و پیشگویی انقلاب سوسیالیستی در ایران می پردازند!

واقعیت روشن است اگر تاکنون چپ رادیکال، بخشی از نیروهای خود را صرف قلدران لیبرال داخلی و خارجی و افشای آنان می کرد، امروز در آن سوی جبهه در مقابل خرده گروهها و جریاناتی نیز ایستاده است، که خود را، از آن نحله تئوری کمونیسم می پندارند وخواسته یا نا خواسته با تمکین در مقابل بورژوازی و تمام صاحبان سرمایه با ابزارها و رسانه هایش قصد تزریق و بازتعریف این جنبش را به نفع خود دارند. روی تیغ نقد ما مشخصا با آنانی است که خنده آور و از روی بیکاری به تاسیس بنگاههای حقیقت یابی مشغولند و مبارزه را در کار ژورنالیسم، خبر رسانی و آه و ناله کردن خلاصه کرده اند. اینان همان جریاناتی هستند که چنانچه فرصتی هم گیر بیاورند، بدشان نمی آید حتی جنبش چپ رادیکال دانشگاههای ایران را هم علیرغم گیر کردن خود در باتلاق پاسیفیسم ، متهم به چند نفر گروه احساساتی!! بکنند و در جهت تخریب آن قدم بردارند.

جالب اینجاست که سرگشتگی و ندانم کاری این خرده گروهها تحت تاثیر روابط غرب با اسلام سیاسی در ایران کم و زیاد هم می شود، به طوری که بوی کباب کنار آمدن با غرب که اخیرا نیروهای جنبشی بورژوازی ایران را سرخوش ساخته است، باعث گردیده تا عده ای از خرده گروهها و جریانات متزلزل چپ نما هم، به راست گرایش پیدا کنند.
بر نیروهای چپ و رادیکال ایران مانند روز آشکار است که بورژوازی ایران وقتی که راه وفاداری به تاج و تخت و ولایت را انتخاب نمی کند و در صف ناسیونالیسم عظمت طلب، برای مخالفت با رژیم سیاسی قرار
می گیرد، به خاطر آن است که امتیازات اقتصادی خود را از دستبرد اسلام سیاسی مصون دارد، رژیمی که قصد دارد قسمتی از بار حفظ تمامیت اسلام سیاسی در منطقه را به دوش آنها بیاندازند. در همین کشاکش است که ناگهان شاهد چرخش های سیاسی عجیب و غریبی از سوی نیروهای (به قولی مخالف وضع موجود و
حاشیه ای) از ناسیونالیسم رادیکال گرفته تا چپ سنتی هستیم. نیروهایی که زیر بار تصمیمات قدرت سیاسی داخلی و خارجی، تغییر ماهیت داده و همانند کشی که با تحرک نیروهای مترقی ، کشیده شده، دوباره به حالت اولیه خود یعنی به ضمیر خود نهفته کمونیسم بورژوایی و راست بر می گردند. اینجاست که بعد از مدتی خواهید دید چکونه هواداران ناسیونالیسم رادیکال با ادبیات لیبرالی خود برای فرار از تحمیل هزینه های ناشی از این روابط به دامان هاشمی رفسنجانی و جبهه مشارکت و ... مجددا در می غلطند. ودر همین جاست که چپ سنتی و حقیقت گوی ما !! بنا بر خصلت بورژوایی اش با تمام ایده آلهای خود هر چه بیشتر نه تنها از طبقه کارگر بلکه از مردم عادی هم دورتر و دورتر می شود و به انزوا در می آید.
با این اوصاف، جواب ما به همه آنهایی که از دیدگاه راست و تنها در جهت تخریب این نیروها اقدام می کنند این است که:
افقی که شما ارائه می دهید، افق کمونیسمی که می تواند پشتوانه طبقه کارگر را به همراه داشته باشد، نیست. دیدگاه شما در کردار، فرسنگها از آزادی و برابری فاصله دارد. به گفته آن نویسنده شهیر فرانسوی « شما تنها وحشت دارید که ظاهرتان گواهی ندهد که به آن معتقدید» عدم توانایی بسیاری از شما خرده گروهها و دیگر نیروهای انفرادی منفعل، در ارائه راه حل های صحیح ( حتی برای مسائل و مشکلات ساده روزمره مردم ایران) نشان از تمکین در مقابل بورژوازی رادیکال دارد. به همین دلیل است که تا فرصتی پیش می آید، درنقش یک مخرب حلقه به گوش، بلاهت وار از ضربه زدن به چپ رادیکال ایران، تنها نیروی فعال و اکتیو شرایط موجود، کوتاهی نمی کنید.
باشد تا صبح دولت شما بدمد.

ادامه شورش در شهرهای یونان

بعد از نا آرامی های چهار روزه درسراسر یونان امروز اعتصاب صورت می گردد. به خاطر خطر اعتراضات بیشتر، اتحادیه های صنفی از تظاهرات در جاده ها علیه سیاست حکومت محافظه کار خود داری نمودند. روز گذشته هزاران تن به خاطر عزا داری برای یک شاگرد 15 ساله یاد بود به عمل آوردند. وی در اخیر هفته به ضرب گلولۀ پلیس به قتل رسیده بود. این عمل باعث تشدید نا آرامی ها در سراسر کشور میان پلیس و مردم شده و میلیارد ها خسارات شدید را به بار آورد. رییس حکومت محافظه کار کوستاس کارامانلیس خواستار حمایت اپوزیسیون سوسیالیست گردیده است که طرفداران آن  وی را به شکست متهم می نماید. 

 

بیست تازیانه پدر از نوشته های زندان

سال ۸۲ که بازداشت شدم و شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب حکم ۱۰ سال حبس تعزیری را جلوی

من گذاشت ـ بعد از چند ماهی پدرم را هم به دنبال پلمب منزلمان بازداشت کردن

و چند ماهی را کنار من در بند ۱ زندان اوین حبس بود .

 یک روزی بابا را بردن دادگاه و به جرم پدر بون به ۲۰ ضربه شلاق محکوم کردن .

در اون شرایط که خودم هم در بند بودم و با یک حکم ناعادلانه دیگر روبرو شده بودم 

قلم رو براشتم این چند جمله رو نوشتم :

 

ستمی عریان ـ شلاقی بلند

گرسنه دریدن پیکری پیر

اول ضرب ـ ستوه آور ـ فریاد

بر می آورد

آن سبک سر پلید

یا فاطمه ! یا زهرا !

ناگاه حبس می کند

آه  و  آواز  را .

دوم ضرب ـ گره رشته های چرم باف

بالا می آورد عدالت مضمحل را

وخون از بند پوستش آزاد می کند .

سوم ضرب ـ این پیر یار ـ بر روی نیمکت حصار

از گرمای  وجود  می دزدد  آه  رنجور  خود  را .

چهارم ضرب ـ پرسه می زند آن ناظر اجرای حکم

تا به سر کشد لحاف هزار پاره ظلم

بد سرشت  این  بار شتاب زده  چرخاند  و  چرخاند

تا به بیست رساند شیارهای پوست و گوشتش را

جان  سوخته  و  روح  گداخته  پدر

در  احتضار  آرمیده  بود  !

از  او پرسیدند  چرا  این گونه تازیانه بر  او  فرو آوردی  ؟

گفت :  زمزمه  می کرد   زندگی ـ زندگی ـ زندگی  .... 

پیمان پیران

نوشته های سلول ۱۰۲

زندان اوین- اندرزگاه ۷ -سالن۱