سیاسی، اجتماعی،دانشجویی

تلاشی برای آزادی و برابری

سیاسی، اجتماعی،دانشجویی

تلاشی برای آزادی و برابری

"… از نوع دیگر" از نوشته های پیشین

پیمان پیران
زندان اوین ـ اندرزگاه 350
14/8/84

هستی و وجود من ـ یک ایرانی ـ یک معترض سیاسی در جامعه کنونی‌مان چگونه تعریف می‌شود ؟ در اجتماعی که ارزش‌های انسانی در آن به شکل کالای روزمره درآمده و به ابتذال کشیده شده ، در جامعه‌ای که همه صاحب‌نظران داخلی و خارجی از انحطاط تدریجی زندگی عامة مردم صحبت به میان می‌آورند ، در کشوری که شیفتگی عمومی‌، تنها و تنها نسبت به مصرف و روابط وسیع نزولخوار و محتکر و رانت و زد و بند اقتصادی و غیره و غیره موج می‌زند ، آیا بحث آزادی‌های سیاسی مرا نیز شامل می‌شود ؟ یا اینکه آزادی سیاسی در مورد افرادی چون من به حق نفس کشیدن آن هم در بازداشتگاه اوین و اندرزگاه 350 محدود می‌شود ؟ البته که همه ما به روشنی روز می‌دانیم که حق آزادی سیاسی و استفاده از تریبون‌های مختلف داخلی و خارجی و همچنین تأسیس حزب و گروه ، صرفاً برای بعضی طیف‌ها خصوصاً طیف‌های لیبرال یا شبه سکولار در ایران معنا می‌یابد . افرادی چون من که مناسبات اجتماعی در روابط تولید سرمایه‌داری را زیر سؤال می‌برند و به جای دفاع از امنیت سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی در شالودة تکامل اجتماعی ، خواهان دفاع از طبقات محروم و نفی نظام طبقاتی و نیل به عدالت اجتماعی می‌باشند ، نه تنها هرگز در معادلات قدرت نمی‌گنجند ، بلکه تاکنون نیز همه دنیا شاهد بوده است که چگونه نیروهای چپ و دموکرات ایران (تنها نیروهای فعال در عرصة اجتماعی) ، قبل از جابه‌جایی قدرت در سال 57 و بعد از آن در دهة 60 از همین لعنت‌آباد اوین و رجائی‌شهر به زیر خاک فرستاده شدند .

در ادامه باید گفت در شرایطی که منصب‌داران و سخنرانان رسمی‌و غیررسمی‌دولتی سالهاست که آئین و راه و رسم هزار و چهار صد سال قبل را رنگ حضور می‌بخشند و روی کرسی‌های خطابه ، ملغمه‌ای از فراموشی تاریخی و خداباوری اسلامی‌و عبارات و مفهومات تناقض‌آمیز غرب را به خورد مردم می‌دهند ، شکی ندارم که اگر تفارق ماهوی و ایدئولوژیک با محافظه‌کاران مذهبی نداشتیم مردم ، ما را نیز بخشی از طیف کهنه‌اندیش مذهبی در ایران می‌انگاشتند . اما با توجه به این شرایط آشفته اجتماعی می‌خواهم بگویم چگونه است که در نظر برخی شعار و آرمان ما تشابه بیشتری با محافظه‌کاران پیدا کرده (!) و با مواضع برخی حضرات که مایلند اصلاح‌طلب نامیده شوند همخوانی ندارد ؟ در جواب ، از همین ابتدا باید روی این نکته مکث کرد که در سیاست داخلی ، نظام حاکم به دلیل خاستگاه اجتماعی عقب‌مانده و تضاد آشکارش با دنیای مدرن امروز ، دارای بافتی است تکامل نیافته که تار و پودش تجسم واضح قرون وسطی‌ است و در طول 26 سال گذشته همواره شعارهایی زیبا به لب آورده که گهگاه ممکن است انسان‌های خام را به سوی خود بکشاند . حمایت از محرومان ، مبارزه با فقر ، آوردن پول نفت به سر سفرة مردم ، اصلاحات اقتصادی و الویت دولت برای حل مسائل معیشتی مردم و بسیاری از این دست .
شعارهایی کاملاً پوچ و تو خالی که تنها برای تولید جذابیت کاذب آنهم در آستانه برگزاری انتخابات حکومتی همیشه مورد استفاده قرار گرفته اند . عبارات تبلیغاتی و شعارهایی که بنا به ماهیت وجودی هئیت حاکمه هیچ گاه فرصت فعلیت یافتن نخواهند داشت چرا که با نادیده گرفتن شکم بارگی نهادهای متعدد انتصابی و هزاران هزار شاهرگ مکش ارز ملی و رانت‌های اقتصادی و سیاسی و به یغما دادن آنچه که از نفت به دست می‌آید ، هیچ گاه نمی‌توان با فقر و بدبختی رو به رشد خانواده‌های ایرانی مبارزه کرد . این ورشکستگی تنها در بخشی از کارنامه پرمایه‌ی این طیف ، نمایان است و وقایع چند ماه گذشته به روشنی نشان داده است که این ناتوانی سیاسی با نقش کمدی و عروسک‌وار محمود احمدی نژاد ، به حوزه عمل و گفتگوی سیاست خارجی نیز کشانیده شده . فکر نمی‌کنم این تصویر مبالغه باشد که اگر بگویم نطق‌های احمدی نژاد در مجمع عمومی‌سازمان ملل ، مواضع جمهوری اسلامی‌در خصوص مسائل داخلی عراق و منطقه و سخنرانی‌های اخیر در مورد کشور اسرائیل نمونه واقعی حمله با نیزه به آسیابهای بادی بوده است .
چرا که هیچ شکی نیست با سرشت واقعی افراطی‌گری مذهبی و رسالت ارتجاعی رهبران و پشتیبانان اصلی آن و مهمتر از همه بلاهت اقلیتی ذینفع که به پیروی از آن برخاسته هرگز نمی‌توان به تنش زدایی و یا مقابله با امپریالیسم و دیگر قدرتهای دست‌انداز به منافع مردم منطقه پرداخت . آن هم در شرایطی که سراسر دوران حکومت ایشان اثری از درک حقایق دیده نشده و همه اذعان دارند که تمامی‌اقدامات صورت گرفته در این کشور اعم از منع حق آزادانه انتخاب همگانی ، محروم ساختن مردم از حق برگزاری اجتماعات ، نابرابری افراد در برابر قانون و حذف و هدم مخالفین ، همگی و همگی استهزایی بوده به انسانیت و حقوق اولیه فرد اجتماعی . با چنین اوضاع و احوالی آقایان از یک سو با ارائه ژستی مردمی‌و صلح‌دوستانه پیوسته بقایای تفکر استبداد مذهبی در دورة فئودالی را به جامعة خود القاء می‌کنند و از سویی دیگر در سیاست خارجی خود با موضع‌گیری‌های هیستری‌وار و سیاست‌های تنش‌زا در منطقه می‌کوشند تا پیچ کنترل را تنها و تنها به نفع حفظ و بقاء خود بگردانند . بدین ترتیب کاملاً طبیعی است که در پی این تشنج آفرینی‌ها که سبب تحریک و عمل متقابل از سوی دیگر کشورهای منطقه و حتی غرب شده است ، بدعت این نوع دیپلماسی کهنه و خشن شدیداً محکوم شود و در نهایت این مردم ایران باشند که می‌بایست تاوان جریمه رؤیاپردازی عالیجنابان را بپردازند .
و اما در طرف دیگر ، در طرف دیگر حضراتی هستند که مایلند خود را اصلاح‌طلب بنامند . قهرمانانی که در نقش لنگر نجات در توهم پیوستن به جامعه جهانی ، روند رو به رشد نظام جدید سرمایه‌داری را الگوی عمل خود قرار داده و بالطبع جذب سرمایه‌گذاری خارجی ، رعایت قواعد بازی در مقیاس بین‌المللی و فراهم کردن امنیت سرمایه‌گذاری را در پیش گرفته بودند . با توجه به این رویکرد و کنار گذاشتن مردم و همچنین زد و بندهای جاری در بالاترین سطح قدرت بود که دیدیم چگونه سیاست و اقتصاد و تاریخ و مردم همگی دست رد بر سینة آنان گذاردند . بدیهی است که ماهیت این جریان نیز به دلیل گرایش مداوم به سوی ارتجاع و بی‌توجهی به خواستهای تودة مردم نمی‌توانست نتیجة نهضتی از پائین و حرکت لایه‌های زیرین جامعه باشد بلکه این جریان صرفاً محصول انواع پیوندهای نیرومند اقتصادی و ایدئولوژیک با ساختار اسلامی‌قدرت بوده است . در نتیجه اصلاح‌طلبان در طول ده سال گذشته نه می‌خواستند و نه می‌توانستند شعارهای متنازع و تبلیغاتی خود را جامة عمل بپوشانند . در چنین وضعیت آشفته‌ای طبعاً مردمی‌که از بیست و شش سال گذشته تلاش کرده‌اند تا جایگاه خود را به گفتة آقایان در “اسلامی‌ترین” کشور دنیا جستجو کنند (!) در هر گام خود با تضادهای فاحشی میان آنچه که در جوامع مترقی (حداقل برابری شرایط و عدالت) خوانده می‌شود و “دموکراسی دینی” ای (!) که ساخته و پرداخته پرگوئی‌های حضرات است و همچنین هزاران محدودیت واقعی و حیله و نیرنگی که مردم را به یکی از عقب‌افتاده‌ترین جوامع دنیا بدل می‌نماید ، روبرو هستند . با این شرایط ، واضح است که مردم به تغییراتی اساسی و جدی و تفکری نو و نیروهای مترقی و مستقل از قدرت نیاز دارند که به راستی سخنگوی آنان باشند و در برابر حق‌کشی‌ها ، بی‌مسامحه و بی‌تعارف موضع‌گیری کنند .
تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری ، شوراهای شهر و روستا و همچنین مجلس هفتم ممکن بود این تصور پیش آید که مردم منفعل شده‌اند یا دیگر پتانسیلی برای حرکت‌های جمعی ندارند. اما مطلب اینجاست که (بدور از پرداختن به عامل کم‌تأثیر تقلب) ، عدم حضور 42 درصد از واجدین شرایط در انتخابات و همچنین “نه” گفتن اکثریت شرکت کنندگان به سیاست‌های نو لیبرالی دو خردادی‌ها و شرکای آنان (گر چه یک واکنش کور بود) ، اما به طور عینی نشان داد که جامعه ممکن است از روند سیاسی پیش آمده در کشور دلسرد شده باشد و یا به طور تسلبی تصمیم‌گیری کند ولی این مسئله هرگز به معنی انفعال آنان نبوده و نیست . آنها همواره پتانسیل ایستادگی و همچنین تکاپوی هر چند ضعیف سیاسی در جهت رسیدن به خواست‌های معقول و منطقی‌اشان را دارند و اشتباه فاحشی است که عده‌ای گمان برند طیف دو خردادی‌ها و یا تندروان مذهبی ، آلترناتیو و یا برآوردکنندگان اصلی خواست‌های اکثریت مردم‌اند . دقیقاً در چنین جایگاهی است که ضرورت پیدایش الگوی مناسب فکری به علاوه وجود تشکل‌های سیاسی در بین مردم و همچنین ترسیم مرزبندی‌های مشخص ، حتی اگر با ممانعت دستگاه سرکوب ایران مواجه شود ،‌ ضروری است . جان کلام اینجاست که تاریخ نیز نشان داده است شیوه‌های آبکی و نمایشی ، چهره‌سازی‌های کاذب و یا جنجال‌های توخالی بدون پشتوانة مردمی‌که توسط رسانه‌های داخلی و خارجی ترتیب داده می‌شوند ، هیچ کدام از این راهکارهای لیبرالی توانایی مقابله با حکومت‌های خودکامه را نداشته و ندارند . نسخه‌های درهم و برهمی‌هم که اخیراً از سوی برخی آقایان در مورد نافرمانی مدنی و حرکت‌های مسالمت‌آمیز برای بازپس‌گیری نیازها و حقوق اولیه فرد اجتماعی پیچیده می‌شود ، فقط در جوامعی امکان‌پذیر است که قدرت حاکم بر آنها حداقل ، فرصت متمدن شدن را یافته باشند . در نتیجه ، این نوع نظرات ذهنی که هیچ ربطی با سیر عینی تکامل ناقص جامعه‌ ما ندارد ، سرابی بیش نیست و طبیعتاً عامل هیچ تغییر و تحولی هم نخواهند بود .
در پایان این نوشته هر چند مختصر و با این بضاعت کم از درون زندان می‌خواهم چند مطلب کوتاه دیگر را نیز مطرح کنم : اول اینکه آیا در نهایت اکتفا به برگزاری تجمعات نیم‌بند بدون وجود گروهها و تشکل‌های واقعی سیاسی و سردادن شعارهای اعتراضی اغلب ناهماهنگ و بی‌هدف ، در جای اصلی آیا تضاد بین نظام مذهبی عقب مانده و انتظارات مردم برای دموکراتیزه شدن را می‌تواند بطور مسالمت‌آمیز حل کند ؟ آیا نظام مذهبی ایران که یکی از مراکز چماقداری جهان امروز به شمار می‌آید وقتی دریابد همین حرکت‌های نصفه و نیمه و به اصطلاح آرام بنیانش را بر باد می‌دهد ، به استفاده از خشونت و به حذف مخالفان خود نمی‌پردازد ؟ از طرفی دیگر مردم آسیب‌دیده از نوع کشورداری آقایان ، تا چه وقت و چه قیمتی را تنها برای این حرکت‌های لیبرالی بی‌فایده که در نظر من بیشتر حاصل همزیستی رژیم با دو خردادی‌ها و امثال آنها بوده است ، پرداخته‌اند و باید در آینده نیز بپردازند ؟ آیا باید با این جانبداری‌ها و این نوع همزیستی موافقت کرد ؟ آیا … جواب اینگونه سؤالات و ماهیت جریانات انحرافی که از آن صحبت به میان آوردم بر من و امثال من کاملاً روشن شده بود ، امیدوارم که بر دیگران هم هر چه سریع‌تر معلوم شود که هر جا سر و صدا و رنگ و بو و جلوة ظاهری ، فراوان‌تر است ، حقیقت نیز در آنجا کمتر است .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد