آقای افشاری ـ چند روزی بیشتر نیست که از زندان آزاد شدهام و در این مدت اخبار و حوادث دو سالی که از آنها دور بودم را مرور میکردم در بین تمامی این اخبار خصوصاً وقایع دانشجویی، مسئله رفتن تو به خارج از ایران و کنگرة آمریکا که نصفه و نیمه خبرش به داخل زندان هم رسیده بود، جلب توجه میکرد. همینطور گفتههایی در هم و برهم در مورد وضعیت منطقه و چنگ اندازیهای آمریکا به خاورمیانه نمود بیشتری داشت.
در این چند روز نوشتههای زیادی هم در این باره به دستم رسید. اما وفور پرداختن به مسائلی این چنین خصوصاً در رابطه با عملکرد تو به عنوان یکی از فعالین سابق دانشجویی را نمیتوان به عذر «بی اهمیت» بودن از نظر دور داشت به همین خاطر من نیز به نوبة خود دست به قلم بردم و این چند سطر را برایت نوشتم، واقعیت این است: سال هشتاد آن زمانی که در برابر دوربینهای تلوزیون ظاهر شدی و به شکلی باور نکردنی مطالبی دربارة حمایت نیروهای خارجی از برخی حرکتهای دانشجویی! ایران به زبان آوردی، من که شنوندة آن حرفها بودم از نفرت به کسانی که یک زندانی سیاسی را وادار به اعترافات دروغین و تخریب حرکتهای اصیل دانشجویی میکنند، لبریز بودم.
اما اکنون پس از گذشت چند سال، عملکرد خود تو، مرا و بسیاری دیگر را واداشته است که به عقب برگردیم و آن گفتهها را از نو، با تأملی بیشتر مرور کنیم و به حرفهایی که آنروز به زبان میآوردی جدی تر فکر کنیم، زیرا از قدیم گفتهاند آدمها با حرف خود ممکن است دروغ بگویند ولی با عمل خود نمیتوانند دروغ بگویند و من با آن که هنوز امیدوارم گفتههای آن روز صحت نداشته باشد، اما همچنان اعتقاد دارم این عملکرد آدمهاست که بهتر از حرفهایشان نشان میدهد ماهیت واقعیشان چیست.
البته من تو را آدمی نمیدانم که در راه خلاف مصالح مردم خود قدم بردارد، بنابراین رفتن تو به کنگرة آمریکا و صحبت بر سر مسائل داخلی ایران را ناشی از غفلت و ناآگاهی میدانم. اما بدیهی است بسیاری از آنها که طی این روزها سعی کردهاند این رویکرد را توجیه کنند ، قبح آن را بزدایند و آن را در نظر افکار عمومی جا بیاندازند، به اندازه تو پاک و ناآگاه نیستند و کارنامة پرمایة آنها در نظر مردم آشکار است.
سی و اندی سال پیش در همین جامعهای که امروز، مشتی قدرت طلب مذهبی آنرا به آستانة سقوط کشانیدهاند و هر روز آن را با خطر و بحران تازهای روبرو میسازند، اتومبیل حامل نیکسون رئیس جمهور آمریکا و شاه و کاروان امنیتی آنها در اتوبان پارک وی در مجاورت کوی دانشگاه تهران مورد حمله دانشجویان دانشگاه تهران قرار میگرفت و متوقف میشد و این ماجرا مانند بمبی در دنیای آن روز صدا میکرد و الهام بخش دیگر حرکتهای دموکراتیک جهان بود.
اما امروز توهم و انفعال ، کار را به جایی رسانیده که نمایندگان سابق دانشجویان ایرانی! آشکارا به پابوسی نمایندگان سیاسی سرمایهداری در کنگرة آمریکا میروند.ضرورتاً باید بگویم از مقایسه نمایندگان دانشجویی سه دهة پیش با برخی از آنها در جامعة امروز هر کسی ناخواسته از خود میپرسد ما را چه شده است؟! دورهای که فضای غالب در دانشگاهها فضای عدالت طلبی و آرمان خواهی و اتکاء به نیروی خود و خوش بینی نسبت به آیندة مبارزه بود، دورهای که گروهها و احزاب دموکراتیک ، تشکیلات خود را کاملاً از بدنة دانشجویی کشور جذب میکردند و تکیه و تأکیدشان بر الگوهای مبارزات مردمی و حرکت از پائین، آن چنانکه در آمریکای لاتین ، آفریقا و آسیای جنوب شرقی جریان داشت، و دورهای که همان دانشجویان دسته ـ دسته با شعار نفی نظام طبقاتی و مبارزه با فواصل خونین فقر و ثروت در دادگاههای نظامی و انقلاب در دهة 60 به جوخههای اعدام سپرده میشدند و به بقیه مردم درس مبارزه و مقاومت در برابر ظلم را میدادند، حالا به جای همه آنان کسانی پا به میدان گذاردهاند که تحت تأثیر تبلیغات بچگانه امپریالیسم فرهنگی دو دهة گذشته، چشم اعتماد به کیاست قدرتهای امپریالیستی دوختهاند و قویاً هم انتظار دارند بیگانه پا پیــش گذارده و مسـائل این مملکت را آن هم با قرصهای خوراکی نفی خشونت (!) و کلاسهای مضحک آموزش دموکراسی! و کیک 75 میلیون دلاری حل کنند.
حقیقتاً با اینکه دو سال از زندگیام رادرون زندان گذرانده و در بین مردم نبودهام و با اتفاقاتی که در چند وقت گذشته افتاده به نظرم میرسد حتی مردم عادی از جریانهای عقیم به ظاهر روشنفکری ـ دانشجویی جلوترند و همانطور که حنای اصلاح طلبان داخلی در برابر آنها رنگی ندارد و به حکم تجربة گذشته و خرد جمعیاشان، به خیر هیچ بیگانهای هم امید ندارند، راه رشد و تکاملشان را نه در همراهی با تندروان مذهبی جستجو میکنند و نه با لیبرالهای ورشکستهای که آشکارا در پی دفاع از منافع یکی از دو طرف قدرت هستند.
صحبت من با تو و دیگرانی که این راه را برگزیدهاند ، این است که بیائید و نتیجة حرکات اخیر خود را در میان تودة عادی مردم پی جوئی کنید و در این روزگاری که بلا از زمین و زمان بر سر این مملکت میبارد و عملاً با انحطاط تدریجی کلیت جامعه هم مواجه شدهایم همراه با همه نیروهای مردمی دیگر علیه جنگ و بحران و بی عدالتی بایستیم. واضح است که مردم ناگزیرند برای حفظ هر آنچه که میتوان از نو ساخت، در برابر توطئههای مختلفی که هر روز علیه آنها میشود عکس العمل نشان دهند و روشن است که به تفکری نو برخواسته از مبارزات خودجوش و دموکراتیک و بیداری و مقاومت نیاز دارند.
این مقاومت و آگاهی اجتماعی هر روز تحت تأثیر شرایط عینی، بیشتر و بیشتر رشد میکند.
و اگر در چنین جامعهای قرار بر دگرگونی وضع موجود باشد، این دگرگونی و تحول اجتماعی تنها از پائین و از بین همین مردم امکانپذیر است.
ضرورت و تجربه تاریخی به وضوح گویای این مسئله است که هر تفکری مبنی بر تغییر در سیاستهای حاکم و جنبههای حیات اجتماعی بدون حضور و مشارکت مردم و یا قرار گرفتن در صف یکی از دو طرف قدرت داخلی و خارجی به معنای پشت کردن به منافع جمعی همین مردم زجر دیده است.
جای تو در میان همین مردم است و نه در صف پر زرق و برق دو سوی قدرت.
پیمان پیران
1/2/1385